میخوای بری برو
سخته.... عاشق کسی باشی که گرمای دستش واسه تو سرده
صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | طراح قالب
عشق واقعی اونجاست که دختر با تمام عصبانیت
روی سینه عشقش بکوبه و بگه :
برو ، تنهام بذار
ولی اون آروم بغلش کنه و بگه :
نزن ، دستت درد میگیره
من نه عاشق هستم
ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من...
من خودم هستم و...
تنهایی ویک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزد...!!!
در جایـــی دیگر سرنوشــــت به یادت خواهـــد آورد . . . !!!
راست می گویند !
مـــرد که گریه نمی کند...!
گاهی، در میان لحظه های پر از درد،
فقــــط،
سکوت می کند،
می شکند
و می میــــــــرد !
میگی مهم نیست...
امـــــــــا صب تا بیدار میشی و هنوز گیج خوابی دستت میره به گوشی که اسمس بدی
صب بخیر دورت بگردم
میگی مهم نیست...
امـــــا دلت واسه اسمس دادن بهش، اونم یواشکی، تنـــــگ شده
میگی مهم نیست...
اما اسمشو وقتی میشنوی داغ دلت تازه میشه
میگی مهم نیستا ولی …
تا بهش فک میکنی اشک تو چشات جم میشه و مثل ابر بهاری میباری
بازم میگی مهم نیست ؟؟
اما به همه گفتی که دیگه نشوم از کسی از اون ازم بپرسها
اما کار دلت با اینا درست نمیشه
میگی مهم نیست
اما وقتی که خیلی تنهایی عکسشو نگاه میکنی و باهاش حرف میزنی
هه … بازم میگی مهم نیست !؟
اما بعضی اوقات دستت میره روشمارش که زنگ بزنی نزنی بزنی نزنی ….
میگی مهم نیست
اما دلت میخواد بازم بهش فک کنی فراموش کنی اون همه برنامه رو
میگی مهم نیست
اماهی عکسشو جلو عقب میبری و میبوسیش
میگی مهم نیست
اما تا یه بچه بیرون میبینی یاد قدیما میکنی که میگفت: بچمون به مامانش میره میگفتی نه به باباش...
میگی مهم نیست
اما دلت واسه صداش لک زده بازم میگی مهم نیست
اما شبا تا صب خوابت نمیبره با خودت میگی یعنی داره چیکار میکنه
میگی مهم نیست
اما ناراحتی ازین که کسی تو زندگیشه
میگی مهم نیست
اما کنجکاوی طرفش چه شکلیه
بازم میگی مهم نیست
اما میدونی چقدر مهمه
میدونی خیلی دوسش داری
پس نگو مهم نیست
بـــــــــــــــــــگـــــــــــــــــــــــو::::
مـــــهــــمــــــه، امــا نـیـسـت …
مهمه اما نیست.
آقا پسری که به عشقت میگـﮯ میذارﮯ ببوسمت ؟
برای یه دختر خیلـﮯ سخته یه نفر دست بهش یزنه ، ببوستش
وقتـﮯ عشقت سرشو میندازه پایین و میگه :باشه
اینو بدون که براش راحت نبوده
کلـﮯ با خودش کلنجار رفته ، کلـﮯ همه چیز رو زیرپاش گذاشته و قبول کرده
آهاﮯ پسر ایرونـﮯ با توام
مرد باش و به یه بوسه رضایت بده
تو فقط اجازه یه بوسه از اون دختر گرفتـﮯ نه چیز دیگه
یه دختر احساسشو ... قلبشو میذاره کف دستش و میاد جلو
تو هم مرد باش و با احساست بیا ، نه با چیز دیگه
چرا دست گل آلود شهوتت رو توﮯ حوضچه زلال احساس میشورﮯ ؟
میدونـﮯ مدیونـﮯ ؟
به تموم هم جنساﮯ خودت مدیونـﮯ
به تموم کسایـﮯ که بعد از تو قراره با اون دختر برخورد داشته باشن مدیونـﮯ
در برابرشون مسئولـﮯ
چرااااااااااا؟
چون تو دید اون دختر رو نسبت به همه عوض کردﮯ
چون تو ذهن اون دختر رو خراب کردﮯ ، فکرشو مشغول کردﮯ
آره برادرِ من، مدیونـﮯ
پس بخاطر دخترا؛ نه !
بخاطر هم جنساﮯ خودتونم که شده حواستون بیشتر باشه
بخاطر دختر دار شدنت و دختر خودت حواست باشه
این دخترایـﮯ که میگی لاشـﮯـ هستن و لاشـﮯ شدن یه مرد بالا سرشون نبوده
یه مرد تو زندگیشون نیومده
پس براﮯ خودتو خانوادت یه مرد باش
مرد هر چیزﮯ تاوانـﮯ داره پس حواست باشه
روزی هزار بار دلم زنده میشود ، وقتی که از هوای تو آکنده می شود
گاهی که اشک حرف دلم را نمی زند، یادتو بر مسیر لبم خنده می زند
پسر باید اونقد عاشق باشه
میگن :روز محشر با هر کس که دوستش داشتید محشور میشید
یعنی من با تو ...؟؟؟
چه محشری شود محشر من ...!!!
من با تو محشور میشوم
وعده هایمان که یادت هست ؟
زیرسایه بزرگ درخت سیب
هستم هستی هست...
مـــــــن تـــــــــو خــــــدا... ...
اون کیه به جام ، نخند
اصلا پیشش باش ولی جوون چشام نخند
بهم زنگ زدی که صداشو واسم بذاری
از همه زدم رو غرورم پا گذاشتم
بعد تو هیشکی نتونست منو بخندونه
آخه خندمو روی لبات جا گذاشتم
من ... و ١٧ سالمه! من ادمى بودم كه به هيچكس تا همين
شش ماه پيش دل نبستم!
به طور اتفاقى يكى از اشناهاى دوستمو كه اسمش امير بودو
ميشناختم! بعضى وقتا ميديدمش اما اصلا ازش خوشم
نميومد! تا اينكه بعد چندوقت توى نت پيداش كردم! و كاش
هيچوقت جوابشو توى چت نميدادم! كم كم خيلى باهم جور
شديم! اوايل مثل دادشم بود حتى داداش صداش ميكردم! اما
بعد گفت كه دوست نداره منم ديگه بهش نگفتم! اونقد باهم
راحت بوديم كه همه چيزو به من ميگفت و منم در همه
صورت باهاش بودم! تا اينكه يه روز گفت دوست دختر
گرفتم بالاخره(يه مدت بود با كسى نبود) ! من اول خيلى
عادى گفتم ااا چه خوب اما بعد... بعد چند وقت احساس کردم
نه نميتونم با اين احساس كه نميدونم چيه كنار بيام!
يه روز رفتيم بيرونو به طور كاملا ناگهانى بوسش كردم و
اونم همراهى كرد! بعد از اون روز من ديگه مثل قبل نبودم!!
با خيليا بودم اما اون احساس....
رفته رفته از بودنش خوشحال و از نبودنش دنيا رو سرم
خراب ميشد! وقتى با كسى ميديدمش ديوونه ميشدم اما خب
من خيلى خود دارم!
خلاصه بعد چند وقت نميدونم كى بهش گفت كه من دوسش
دارم! اول انكار كردم اما وقتى ديدم كه كى اين حرفو زده
ميخواستم بميرم! صميمى ترين دوستم! با اينكه حس منو ب
اون ميدونست باهاش دوست شد! و همه چيو به امير گفت!
اون لحظه تنها كارى كه كردم فقط دويدم! نميدونستم كجا
دارم ميرم! فقط ميدويدم! يه دفعه خوردم به يه ماشينو ديگه
هيچى نفهميدم!
وقتى بيدار شدم همه جا سفيد بود! فكر كردم مردم اما صداى
مامانمو كه شنيدم فهميدم نه نمردم! فهميدم امير دنبالم كرده و
وقتى ماشين زده بهم اون اوردم بيمارستان!يه ماه و نيم تو کما
بودم! خود امير بيرون نشسته بود! من به هواى سر درد
دكترو خواستم! وقتى اومد بهش گفتم كه به همه بگه من
حافظمو از دست دادم! هه مثل فيلما! اما واقعيت بود! قيافه
اميرم داغون شد وقتى دكتر بهش گفت!به مامانم يه چشمك
زدم كه يعنى من خوبم! چون از همون اول از همه چى خبر
داشت! بعد رفت بيرونو امير بعد چند ديقه با قيافه تركيده
اومد تو! من اونقدر سرد نگاهش كردم كه گريش گرفت! يه
دفه نشست رو زمينو فقط زار ميزد! من با اينكه تو قلبم
آشوب بود اما كارى نتونستم بكنم! خدايا چى ميشنيدم!سارا
همون شبى كه من تصادف كردم خودشو از پنجره پرت کرده
پائينو درجا مرده! امير ميگفت كه هميشه دوستم داشته اما
نگفته! پرستارا اومدن ببرنش! نميتونستم چيزى بگم چون من
اونو نميشناختم! كاش ميگفتم امير وايسا من فراموشى نگرفتم
اما ... آخرين نگاه اميرم، عشقم، زندگيمو ديدم! اما نمیدونستم
كه يه رب بعد امير من بخاطره سكته قلبى براى هميشه از
پيشم ميره!
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان love leSs و آدرس silvan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 85
بازدید ماه : 109
بازدید کل : 139867
تعداد مطالب : 63
تعداد نظرات : 431
تعداد آنلاین : 1